info@pav.legal
۰۲۱-۲۸۱۱۱۰۱۲
داستان/کنار هم زندگی می کنیم
داستان/کنار هم زندگی می کنیم

قسمت اول

صبح است صداي داغون ناظم مدرسه كه ميگويد از جلو نظام، بيدارم ميكند ،ناظم می گوید خانم ساينا با شما هستم. ساينا خانم از ميله ي پرچم آويزون نشو .ساينا تو صف بايست .ساينا مگه نگفتم نبايد خوراكيت را با خودت سر صف بياري .دلم ميخواهد اول ساينا و بعد ناظم مدرسه را با اون صداي جيغ جيغوش خفه كنم .

بچه كه بودم نهايت شيطنتم ،كاشتن راننده ي سرويسم بود ،مدرسه كه تعطيل ميشد من پياده به سمت خانه ميرفتم انگار نه انگار كه راننده با پنج شش تا بچه ديگر منتظر من هستن . در خيابان راه مي رفتم و آدم هارو نگاه می کردم. به برج كبوتر مي رسيدم و دورش چرخ ميزدم و پرواز كبوتر ها را نگاه ميكردم و بعد از كلي گردش به سمت مدرسه بر ميگشتم ،راننده سرويس آقاي ميان سال لاغري بود استيشن سبز قديمي داشت. ميگفت اين بار آدمت ميكنم و دستم را ميكشيد. ميگفت اين بار به پدرت ميگويم . می گفت من ديگر مسئوليت تورا به عهده نميگيرم . من خوشحال بودم فكر ميكردم آخ جون مسئوليتم را به عهده نگيرد، مسئوليتم به خودم ميرسد .و پياده مدرسه مي روم .یه روز وقتي منو رسوند خونه ،پياده شد و داستان را به پدرم گفت . يك ساعت حرف زد ،دستش را در هوا تكان ميداد و من از دور نگاه ميكردم. فكر ميكردم مگر چقدر پياده راه رفته ام كه انقدر حرف براي تعريف دارد .بابا آمد دستم را گرفت و لبخند زد .بعد گفت هنوز هم كه ياد نگرفتي مقنعتو درست سركني . من نگاهش ميكردم .منتظر بودم كه بگويد از فردا مسئوليتت با خودت است . اما او گفت اين چونه ي مقنعه است و بايد زير گلويت قرار گيرد . اصلا نمي خواد سرت کنی ، برش دار . بعد گفت ، از فردا زنگ مدرسه كه خورد زودتر از همه برو پيش آقاي ... و كمك كن بهش كه همه بچه هارو سريعتر پيدا كند و كسي جا نماند و من خوشحال كه آخ جون بعد از ديدن برج كبوتر، كار جذاب تري مثل مبصر كلاس بودن پيدا كرده ام ! من مبصر سرويسمان شده ام . بابا نمي دانست كه در مغز من همه چيز ترتيب خاصي دارد . اول خواسته هاي خودم بعد ديگران . در مغز سايناي بيچاره هم ،حتم ترتيب خاصي وجود دارد از شيطنت سر صبح گرفته تا خوردن صبحانه در صف .او مثل ناظم نميتواند ساعت ٦ صبح در خانه صبحانه بخورد آن هم وقتي به زور بيدار شده و هوا هنوز تاريك است .خوردن صبحانه ساعت 7 صبح در هوای آزاد،حتما بیشتر می چسبد .



ارسال نظر

سیما مسعود/وکیل پایه یک دادگستری
14 دی 1398