آیین نگارش (4)

چرا گفتن آسان است و نوشتن دشوار؟1

اگر بخواهیم حادثه‌ای را که برای ما روی داده است یا رُخدادی را که شاهدِ آن بوده‌ایم برای دوستِ خود گزارش کنیم، مشکلی نداریم و راحت گزارش می‌کنیم. اگر بخواهیم آنچه را در سفرِ خود به شهری یا کشوری دیده‌ایم برای رفیقِ خود بازگوییم، احساسِ رنج و دشواری نمی‎کنیم. پس چرا وقتی همین مشاهدات را می‌خواهیم بنویسیم، وقتی همین روایت و حکایت را از ما می‎خواهند به صورتِ مکتوب درآوریم، کار بر ما شاق می‌گردد. بیهوده نیست که نامِ این کار را تکلیف گذاشته‌اند. تکلیف یعنی به رنج افکندن، و نوشتن واقعاً مقرون به نوعی رنج و مشقّت است.

نوشتنِ گزارشِ حادثه یا سفر با نقلِ آن برای دوستان و آشنایان چه فرقی دارد؟

برای یافتنِ پاسخِ این پرسش راهِ ساده‌ای هست. اگر گزارشِ شفاهی را ضبط و سپس بازشنوی کنیم و عیناً بر رویِ کاغذ آوریم، می‌بینیم که نمی‌تواتن آن را، به همان صورت، مثلاً در کلاسِ درس خواند و این تا حدّی روشن می‌سازد که چرا در نوشتن احساسِ دشواری می‌کنیم و میانِ بازگویی و نقلِ مکتوب چه تفاوت‌هایی وجود دارد.

وقتی مخاطب دوستِ ماست، با کسی سخن می‌گوییم که او را نیک می‌شناسیم، می‌دانیم به چه علاقه دارد، چه چیزهایی برایش جالب است، میانِ ما و او چه چیزهایی معهود است، با چه کسانی و با چه جاهایی سابقه‌ی آشنایی دارد و، همین که از آنها نام ببریم یا به آنها اشاره کنیم، همه‌ی خصوصیّات آنها را به ذهن می‌آورد.

دیگر آن که، اگر در سخنِ ما ابهامی باشد یا پاره‌ای از آن به توضیح نیاز داشته باشد، مخاطب حاضر ایت و می‌پرسد. به خلاف، اگر در شرح و بسطِ مطلبی زیاده‌روی کنیم و چیزهایی بگوییم که او می‌داند، ما را از زیاده‌گویی باز می‌دارد. هم می‌توانیم مطلبی را نیم گفته بگذاریم و حاشیه برویم و حتّی، به اصطلاح، از این شاخ به آن شاخ بپریم، از هرجا که می‌خواهیم آغاز کنیم، به عقب بر گردیم، و در مرتّب کردن مطالب قید و بندی نداشته باشیم. خلاصه آن که مُلزم نیستیم که به نظم و نسقی پای‌بند باشیم.

در انتخابِ الفاظ و تعبیرات و بیانِ مطالب نیز از ملاحظاتی که در نوشتن الزامی است فارغیم.

در اثنای سخن، اگر خطایی از ما سر زد، می‌توانیم آن را اصلاح کنیم یا، اگر دوستِ ما در گفته‌های ما تناقض و اشکالی دید، با توضیحی جبران کنیم یا، اگر مقصود ما را درست نفهمید، روشنش سازیم.

ملزم نیستیم برای هر حُکمی دلیل بیاوریم. تنها، اگر شنونده در این باره چیزی پرسید، جواب می‌دهیم که خود کمتر پیش می‌آید؛ چون با مخاطب همدل و همراز و هم‌فکریم و او خود با منطقِ بسیاری از سخنانِ ما از پیش آشناست و چه بسا درباره‌ی آن بحث‌هایی داشته‌ایم.

بدین سان، وقتی با دوستِ خود سر و کار داریم، آسوده خاطریم. امّا نوشتن برای دیگران حکمِ دیگری دارد. در آن، قید و بندهایی هست. در این مقام، مخاطبانِ خود را نمی‌شناسیم و با احوالِ آنان، علاقه‌های آنان، سوابقِ ذهنیِ آنان و درجه‌ی فهم و پذیرفتاری آنان آشنا نیستیم. آنان در یک مرتبه نیستند و هر یک حالی دیگر دارند.

به علاوه، در نوشتن، به رعایتِ نظم و ترتیب، روشنیِ بیان، اختیارِ واژه‌ها و تعبیرهای مناسب، اقامه‌ی دلیل برای اثباتِ دعوی، اعتدال در بسطِ کلام، پیش‌بینیِ اِشکال و ایرادِ مقدِّر مُلزَمیم و همین الزام طبعاً کار را دشوار می‌سازد.


به رسم‌الخطِّ متن بالا توجه کنید. آیا با رسم‌الخطِّ بخش‌های پیشین متفاوت است؟ تفاوت‌ها در چیست؟

ادامه دارد



پانوشت:

1- سمیعی (گیلانی)، احمد، نگارش و ویرایش، سمت، تهران، 1395.



ارسال نظر

امیر خوش‌سرور
23 اردیبهشت 1398